ليليت تريان؛ مربي شكيبا
درست در بحبوحه بهمن ماه سال 1385همزمان براي برنامهريزي و اجراي نخستين سمپوزيوم بينالمللي مجسمهسازي شهري تهران با مشاوران ارجمندي چون بهروز دارش، طاهر شيخالحكما، محمدحسين عماد و جمشيد مراديان مشغول تنظيم برنامهها و تدارك برپايي سمپوزيوم بودم. يكي از اين رشته برنامهها، ستايش از يك هنرمند مجسمهساز در خلال برپايي سمپوزيوم مجسمهسازي بود. محمدحسن حامدي، مدير نشريه وزين تنديس پيشنهاد داد تا به ديدار ليلیت تريان استاد مجسمهسازي سالهاي پيش از انقلاب برويم. عصر روز يكشنبه با ماشين حامدي به يكي از كوچههاي تنگ و باريك خيابان شريعتي رفتيم. روبهروي خانهاي با عرض10 متر، ماشين را پارك كرديم و زنگ در خانه را زديم. پس از چند ثانيه در خانه باز شد و خانمي كه گرد سپيديِ سالها تلاش و كوشش در تعليم مجسمهسازي بر موهايش نشسته بود با سلام و لبخندي ما را پذيرا شد. خانهاي كوچك اما دوطبقه با يك باغچه زيبا و پر از گلوگياه پوشيده شده در ميان شيشه. طراوتش نشان از رسيدگي مداوم داشت. با مهرباني ما را به داخل بنا دعوت كرد. يك سالن به صورت دال مانند كارگاهش بود. پر از تنديس و پيكرههايي بافتدار و تا حدي خشن. برايش گفتم كه من يك دوست نازنين و مهربان ديگر ارمني دارم به نام زاون، گفت كه زاون قوكاسيان را بهخوبي ميشناسد و دوسال پيش، تصاويري از آثارش تهيه كرده است. از همين فرصت استفاده كردم و گفتم كه من هم به همين منظور و به پيشنهاد آقاي حامدي اينجا آمدهام.
گفتم كه آمدهام قبول كند تا افتخار برپايي نكوداشت سالها همتش را (در آموزش مجسمهسازي) در نخستين سمپوزيوم بينالمللي مجسمهسازي شهر تهران از آن برگزاركنندگان* كند. با لحني آكنده از اشتياق چند پرسش از چند و چوني برگزاري سمپوزيوم مجسمهسازي و نكوداشت و نيز نقش خودش در اين برنامه داشت كه به تمامي پاسخش دادم. چند لحظه بعدتر ما را به يك فنجان قهوه ارمني دعوت كرد. با نوشيدن يك فنجان قهوه دمآمده از دستان استاد مجسمهسازي دانشكده هنرهاي تزييني، خستگي كار و نگراني از بزرگي كار پيشرو، به يكباره جاي خود را به هوشياري زايدالوصفي داد. شروع كردم به تماشاي تنديسها و پيكرههاي كارگاهش. سرديس بزرگان و دوستان، تنديسهاي مادر و فرزند، اسبسوار و اسب. در حين اين تماشا كردنها فرصت را مناسب دانستم تا از او خواهش كنم تا موافقت كند تا به كارگرداني همان دوست مشترك ارمنيمان، زاون قوكاسيان فيلمي كوتاه در باره او و آثارش بسازيم. با فروتني پذيرفت. بعد ما را به ميهماني تماشاي باتيكهايش دعوت كرد. پارچههايي كه به دقت و ظرافت طراحي شده بودند. استاد مجسمه سازي، برايمان گفت كه در سال1354 سفري تحقيقاتي به آمريكا داشته و ثمره آن برپايي نخستين كارگاه ريختهگري برنز در آتليه مجسمهسازي دانشكده هنرهاي تزييني بوده. او بدون حسرت و گلايه گفت كه كمي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال1359 از ادامه تدريس بازمانده و خانهنشين شده است و اكنون چند هنرجوي خصوصي دارد. اينك نزديك به يك ساعت از حضورمان در خانه مربي مجسمهساز شكيبا گذشته بود. مربي خدمتگزاري كه جز چند شاگرد خصوصي و اندك دانشجويان با معرفت سالهاي دور با گل و گياه باغچه كوچك خانهاش، اميد به آينده را تجربه ميكند. . با شادماني و انرژي خانه ليلیت تريان كه عمرش را براي آموزش مجسمهسازي ايران سپري كرده بود، بهمراه محمد حسن حامدي ترك كرديم. سه هفته بعد نمايشگاهي از آثارش (مجسمه، طراحي و باتيك) به مدت يك ماه با يك كاتالوگ در موزه هنرهاي ديني امام علي (ع) برگزارشد. 2 اسفند ماه نيز آيين گراميداشتي با حضور هنرمندان ايراني و 15مجسمهساز خارجي حاضر در سمپوزيوم با نمايش فيلمي كوتاه در معرفي او و آثارش برپاشد تا ابراز ادبي هر چند ديرهنگام به ساحت اين مربي شكيباي مجسمهسازي ايراني شده باشد.
* شايسته است تا از محمد مهدي عسگرپور، دبير شجاع نخستين سمپوزيوم بينالمللي مجسمهسازي شهري تهران به احترام ياد شود.

SeyyedMohsenHashemi.com