گوهر انسانی، نجد پارسی یا ملیت ایرانی؟!

همه ما در این چند سال اخیر فراوان شنیده و خوانده ایم که فلان کشورهمسایه دانشمند یا هنرمندی ایرانی را به نام خویش مصادره کرده و یا بهمان کشور در سازمان فرهنگی جهانی فلان اثر را به نام کشورش ثبت کرده است. پرسش این است که این احساس مالکیت نسبت به آثار و بزرگان ادب و هنر از چه ناشی می شود؟ آیا جغرافیای سیاسی امروزین جهان که نتیجه سیاست دولت های بزرگ وقت و دو جنگ جهانی است مرزهای مالکیت هنرمندان و اثارشان را تعین می کند؟یا نژاد و زبان متمایز کننده این مالکیت است؟

همه ما در این چند سال اخیر فراوان شنیده و خوانده ایم که فلان کشورهمسایه دانشمند یا هنرمندی ایرانی را به نام خویش مصادره کرده و یا بهمان کشور در سازمان فرهنگی جهانی فلان اثر را به نام کشورش ثبت کرده است. پرسش این است که این احساس مالکیت نسبت به آثار و بزرگان ادب و هنر از چه ناشی می شود؟ آیا جغرافیای سیاسی امروزین جهان که نتیجه سیاست دولت های بزرگ وقت و دو جنگ جهانی است مرزهای مالکیت هنرمندان و اثارشان را تعین می کند؟یا نژاد و زبان متمایز کننده این مالکیت است؟
روز گاری مرزهای سیاسی و به تبع فرهنگی پارسی از رود سند تا رود نیل را در بر می گرفت. ایران امروز اما در جغرافیایی به مراتب کوچک تری از پیشینه اش، میراث دار آن شکوه و بزرگی شده است.زبان عربی که ابن سینا، ابن هیثم ،ملاصدرا و فراوانی از اهل دانش و ادب با ان کتاب می نوشتند و یا شعرخوانی و سخنوری پارسی حاکمان عثمانی (در ترکیه فعلی) هیچ کدام تعارضی را در ذهن مخاطبانشان ایجاد نمی کرد.اگر امروز رودکی در سمرقند ازبکستان و یا شهریار در آذربایجان و نیز مولوی در ترکیه و یا فارابی و ابن سینا نزد ملل عربی قدرمی بینند نباید موجبات رنجش ما ایرانیان شود.دیر زمانی همه ی این آدمیان در جغرافیای بزرگ نجد پارسی یا جغرافیای ایرانی -اسلامی پرورده و بالیده شده اند. این ستایش های دیگر ملل، نه تنها افتخاری است برای همه انانی که نیاکان شان در این جغرافیای فرهنگی حاصلخیز زندگی کرده اند که متعلق به همه ی آدمیانی است که قدر این گوهر ها را می شناسند.قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.
از دیگر سوی باید توجه داشت که دانش، هنر و اخلاق اضلاع زندگی جمعی ما انسان هایند که به فراخور زمان و مکان و البته به سبب فراهم شدن شرایط باروری نتیجه دورانی هایی از مدیریت سیاسی به گَل نشسته میوه می دهند. این درختان کشف و شهود انسانی اگر چه در کالبد مرزهایی متفاوت از حیث حکومت، زبان و دین می رویند اما استمرار حیات شان پس از زایش دیگر محدود به مرزهای زبانی و جغرافیایی و دینی شان باقی نمی ماند. سنت و مشیت هستی به گونه ای است که هر انچه از پیله خارج شد و به پرواز درآمد به دامنی غنوده می شود که قدر و منزلتش را می شناسد و برای استمرار حیاتش با میزبانی مشتاقانه تسهیلاتی را فراهم می کند.
به دیگر سخن اینکه بزرگان اندیشه، دانش و هنر والبته محصولات شان مرز نمی شناسند و به همه جامعه انسانی تعلق دارند. و در مرتبه دیگر چنانچه افتخاری متصور باشد از آن جوامع و مللی است که برای پایداری و زایش مداوم آن محصولات باغبانی می کنند.

منتشره در خبرآنلاین - ۱۱ تیرماه ۱۳۹۲